دردسرهای خاص بودن/درباره کسانی که برای متفاوت و ویژه بودن دست به هر کاری میزنند تایم آرامش نوشت: به مناسبت فرخنده روز ۹/۹/۹۹ که همین یکشنبه گذشته با سلام و صلوات و استوریهای به کرات و تبریکات و تخفیفات و تشریفات به خیرگذشت بااعضا تحریریه به این فکر میکردیم که گاهی خاص بودن هم عجب […]
دردسرهای خاص بودن/درباره کسانی که برای متفاوت و ویژه بودن دست به هر کاری میزنند
تایم آرامش نوشت: به مناسبت فرخنده روز ۹/۹/۹۹ که همین یکشنبه گذشته با سلام و صلوات و استوریهای به کرات و تبریکات و تخفیفات و تشریفات به خیرگذشت بااعضا تحریریه به این فکر میکردیم که گاهی خاص بودن هم عجب دردسر هایی دارد! آن هم خاص بودن هایی که هرطور نگاهش کنی اگر خطر جان نداشته باشد برای کسی آب و نان هم ندارد!
باورش سخت است اما تحقیقات اخیر نشان داده که با جا ماندن از این رقابت سنگین خاص بودن نه تنها چیزی از ارزشهای ما کم نمیشود بلکه به قول خودمان حتی امتیاز مرحله آخر را هم از دست نمیدهیم! مثل استفاده از دایره واژگان عجیب وغریب،لاکچری بازیهای لوس و اصلا همین تاریخ تولد.پس تصمیم گرفتیم تا پاندمی یاهمان همهگیری «خاص بودن به هرقیمتی» یک کلاف با محوریت این سبک دیدگاه و زندگی برویم.
تولد،تولد،تولدت مبارک!
اگر از این دوستانی که به زور طفل زبان بسته خود که فرق نمی کرد از ۹ ماه و ۹ روز و ۹ ساعتش هم اندی گذشته یا اینکه سر جمع ۹ سانت و ۹ میلش تشکیل شده باشد را با هزینههای ۹ رقم به بالا در تاریخ رند به دنیا آوردند بگذریم؛ میرسیم به تولدهای چند سال اخیر و تمهای رنگی و انیمیشنی خاص که برای میلادهای مبارک مد شده. آن قدر که وقتی وارد میشوی انگار به جای جشن تولد وارد دنیای انیمیشنهای دیزنی شدی که هرچقدر هم عجیبتر باشد،در چشم دوست و فامیل بیشتر جلوه میکند. بچه بیچاره هم اگر توانست زیر شنل و نقاب بتمن یا گریم پری مهربون و عکسهای بی شماری که در لحظه از حرکاتش گرفته میشود نفسی بکشد و فرصتی پیدا کند، احتمالا شاید بتواند از تولدش آخر از همه لذت ببرد!
یا در مثال بعدی جشنهای عجیب طلاق یا در مقابل، ماهگرد و سه ماهگرد وشش ماهگرد که وعدههای تکرارش کم کم دارد آدم را یاد نسخههای مصرف آنتی بیوتیک میاندازد(برای اثرگذاری کامل (=کور شدن تضمینی چشم فامیل) روزی سه مرتبه میل شود+ با آب فراوان) و تعیین جنسیت فرزند دلبند با اعمال شاقه که شما بهتر از من میدانید و ریز از کنارش رد میشوم.
نه همین لباس زیباست نشان خاصَصیّت؟
بعضیهای دیگر هستند که خاص بودن را در نوع لباس پوشیدن و پرداختن به ظاهر میدانند.شلوارهای از شش جهت عمودی و افقی تیر خورده وبه قول خودمان زاپ دار، و پوشیدن سویشرتهای جلو بسته یا به اصطلاح هودیهای شش سایز بزرگ تر فصل زمستان و به طور کلی هر نوع البسه که به هر نحو ممکن بالاخره یک جایش(از سایز و قد و دوخت تا طرح و شکل و رنگ) با عقل سلیم جور در نیاید.
استفاده از گوشواره و گردنبند قبول ولی دماغ واره و ابرو واره و گوشه انتهایی لب پایینی واره، لااقل هنوز در فرهنگ ما جا به قدری جا نیفتاده که بیننده را با دیدن این همه آویختنی جات بلانسبت یاد درخت کریسمس نیندازد!(مدیونید فکر کنید اسم این وسیله را نمیدانیم.)
تازه این که چه کسانی و باچه اعتقاداتی و اعضا چه فرقه و تفکری اساسا از این ابزارِ(مثلا) زیبایی استفاده میکنند،بماند!
به سوی بی نهایت و فراتر از آن!
یک نوع دیگر از بیماری ترسناک خاص بودن، اعتیاد به خریدن جدیدترین و گرانترین چیزهاست! به طوری که از زمانی که ایده مدل جدید گوشی به ذهن سازنده خطور میکند این عزیزان در مغازه بست نشستهاند تا خدایی نکرده زبانم لال نکند که مدل جدید بیاید و آنها سرشان بیکلاه بماند. در حقیقت خرید برای این دسته نه راهی برای رفع نیازهای زندگی که روشی برای رفع نیاز و کشش درونیشان به خاص بودن است آن قدر که شده از نان شب و سقف بالای سرشان بگذرند اما از خرید آخرین دستاوردهای تکنولوژی هرگز !(دیدهام که میگویمها!)
واقعا هم بنده با این سرعت رشد تکنولوژی که شیبش دارد به سمت بینهایت میل میکند برای این دوستان نگرانم. خداوند ایشان را از آسیب و عوارض خاص بودن در پناه لطف و رحمت خویش حفظ کناد!
زندگی رباتی
گروه دیگری هم هستند که گرچه در حقیقت به دنبال خاص بودناند اما این خاص بودن را هم در تقلید از دیگران میجویند! این گروه مثل رباتهایی هستند که سعی میکنند با تقلید از شکل و ظاهر و سبک زندگی افراد مشهور به همان موفقیت و احترامی که آنها دارند برسند غافل از اینکه حکایتشان حکایت کلاغی است که میآید راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش میکند!
پز با مرغ همسایه؟!
دردسرهای گوشیهای تلفن یکی،دوتا نیست! گفتیم از دکمه ای به لمسی تبدیل میشود و زندگی را راحت میکند ولی همین وسیله کمتر از یک وجبی هم برای خیلیهاشد ابزار خودنمایی! البته خودنمایی که چه عرض کنم به بیان دقیق تر خود را با هزار ترفند در یک قاب با اموال دیگران گنجانده و همه را یک جا به دنبالکنندگان ساده دل نمایاندن! برای مثال اینکه عمرا طرف نه تا به حال پایش را از در ورودی یک ویلا آن طرفتر گذاشته نه ماشین پورشه را حتی از نزدیک لمس کرده،نه مزنه یک شب در متل قو را میداند و نه بااین اوضاع قیمت مرغ میتواند صبح،ظهر،شب جوج و نوشابه آن هم بابرنج ایرانی به بدن بزند ولی باهمه اینهادر صفحه اینستاگرامش عکس دارد آن هم با یک لبخند ژوکوند حاوی پیام «حال میکنی ما چقدر خاصیم؟!» جدا از اینکه یک نفر هم نیست که بپرسد این حجم از تنوع خانه و ماشین و امکانات را ۴ درصد بالای هرم سر جمع هم ندارند اما اینکه کسی بتواند با چیزهایی که مال او هم نیست ادای خاص بودن در بیاورد آن قدر که خودش هم کم کم باورش بشود واقعا پدیده ایست!
منورالفکرهای بی فروغ!
در میان این آشفته بازار خاص بودن، بزرگوارانی هم هستند که برای این منظور ایدئولوژیهای مخصوص خود را دارند. امکان ندارد به این عزیزان بگویید روز است و در جا نشنوید نه خیر به عقیده بنده خیلی هم شب است! یعنی اصولا اگر ضرب المثل خالِف تَشهَر (مخالفت کن تا مشهور شوی) قرار بود در موجودی متجلی شود مصداق بارزش این عزیزان میشدند. اصول کاری این افراد بسیار ساده است : ببین همه چه میگویند آن وقت تو حرفی بر خلاف همه حرفهابزن میخواهد نظر واقعیات باشد یا نباشد!
گاهی نیز نمود این حالت به این صورت است که این افراد مجدّانه تلاش میکنند تا با توضیحات کامل و رسم شکل، اثبات کنند از تمامی انسانهای اطراف و چه بسا نوع بشر تاکنون غمگینتر، تنهاتر و غیرقابل درکتر هستند و نگاه و خصوصیات منحصر به فردتری دارند. البته اینکه هر کسی یک سری ویژگیهای متمایز و عقاید و نوع نگاه مخصوص به خود دارد کاملا طبیعی ست اما اگر کسی اساسا خودش را از فرق سر تا نوک پا تافته جدابافتهای بداند که هیچ وجه مشترکی با افراد دیگر ندارد با عرض شرمندگی میرود جزو دسته خود خاصپنداران بیبخار!
کلکسیون خاصهای بی خاصیت!
نگه داشتن نفس در اعماق اقیانوس هند،هزار روپایی با انگشت کوچک درهفت دقیقه، نگه داشتن قاشق روی صورت و جادادن چهارصد نی در دهان!
تلاش برای ثبت نام ونام خانوادگی در کتاب گینس، یکی از عجیبترین موارد در فهرست خاص بودنهای به هر قیمتی است. واقعا این که کسی۱۰ سال ناخن و موهایش را کوتاه نکند یا امتیاز طولانیترین مدت زمان تحمل زنده به گور شدن را به نام خود ثبت کند و هزاران کار عجیب و بعضا خطرناک دیگر برای نوشته شدن در یک کتاب انجام دهد چه هنر یا فضیلتی است؟ اما چه باور بکنید یا نکنید همین بیماری جهانی خاص بودن و خصوصا آرزوی ثبت در گینس تا به حال جان خیلیها را به خطر انداخته است به نحوی که انگار اساسا صبحهاانگیزه بیدار شدن این قبیل افراد در این جمله خلاصه میشود: «خب یه روز تازه! امروز چه کار احمقانه دیگری برای خاص بودن داریم؟(ترجیحا با درد و خونریزی!)»
تازه یک نفر هم نیست که بپرسد این کارهاچه گُلی به سر خود این عزیزان زده که تازه بعضی عزیزان دیگر هم روزانه به هر نحوی پیگیر این اعمال محیرالعقول هستند.
بحرالعلومان کم عمق!
گاهی خاص بودن هم رنگ و بوی فرهیختگی و باسوادی به خودش میگیرد.احتمالا تجربه مواجهه با افرادی را دارید که دریک جمع علاقهمندی شدیدی دارند تا درمورد هر موضوعی که مطرح میشود ازاحتمال برخورد شهابسنگ به ستاره آلفاقنطورس گرفته تا روابط دیپلماسی در شمال قبایل ماسایی دیگران را ساعات متمادی از بیانات ارزشمند خود مستفیض کنند! کلمات مورد علاقه این دایرهالمعارفهای سخنگو در اکثر مواقع خارجی ، قلمبه و سلمبه ،ترجیحا بالای ۶هجا و در ایدهآلترین حالت ختم شونده به وند محبوب «ایسم» هستند! اگر مدتی پای صحبت این افراد نشستید و چیزی از حرفهایشان نفهمیدید اصلا نگران نشوید چون احتمالا خودشان هم چیز زیادی از آنها نمیفهمند اما چندان اهمیتی هم ندارد چون همان نگاههای متعجب حاضران به همراه دهانهای مستعد برای ورود پشه از شدت باز بودن دقیقا چیزی است که آنها میخواهند: جلب توجه و خاص بودن!
بُکُشید و خوشگلم کنید!
تا به حال به این موضوع فکر کرده بودید که یک موجود دو الی سه بند انگشتی به نام دماغ از کی تا به حال برای خودش آنقدر مهم شده که بعضیهاجان و مالشان را در طبق اخلاص چنان در راه از میدان بهدر کردن این بینوا هزینه میکنند که انگار در حین انجام وظایف خطیرش خطایی مرتکب شده یا اینکه بین این عضو زحمتکش و نوع بشر اصولا یک نوع خصومت شخصی مادرزاد وجود داردکه باید هر طور شده با کم کردن از طول و عرض و ارتفاع این دشمن دیرین جبران شود؟
اما گویا جنگ و جدالهای آدمیزاد با اعضا و جوارحش به همین چهار تا تکه استخوان و غضروف ختم نمیشود و مساله خیلی بنیادیتر از این حرفاست مخصوصا وقتی که پای خاص بودن در میان باشد! بعضیهاهستند که به طور سیری ناپذیری تن به تیغ جراحی میدهند و هزینههای مالی و جانی فراوانی میکنند تا خود را شبیه یک شخصیت یا بازیگر یا به شکلی خاص در بیاورند و تمام اندامهای ریز و درشت خود را به نحو اغراقآمیزی از حالت تعادل خارج کنند. صرف نظر از اینکه واقعا این کار به زیبایی این افراد کمکی میکند یا صرفا ناشی از عدم اعتماد به نفس است اما یک چیز را خوب نشان میدهد: خاص بودن هیچ غایتی ندارد پس در این رقابت با آسایش و آرامش برای همیشه خداحافظی کنید چون هرگز از آنچه هستید راضی نخواهید شد!
خاصهای حقیقی!
اما در طرف دیگر این طیف کسانی هم هستند که واقعا بیمبالغه و تعارف خاصاند! نوجوانانی مثل شما که گاه ممکن است در این هیاهوی دیوانهوار خاص بودن فراموش کنند که چقدر ویژگیهای باارزش و استثنایی دارند، ویژگیهایی که برخلاف این خاص بودنهای بی خاصیت برای تبدیل جهان به یک جای بهتر برای زندگی شدیدا لازم است، اینکه میتوانند صبورتر ، پرتلاشتر یا بامطالعهتر از افراد دیگر باشند ؛ مهارتهای بیشتری یاد بگیرند یا رفتار و افکار سنجیدهتری داشته باشند.
خاص بودن واقعی چیزی است که آدم را در ذهن و قلب تمام کسانی که با او آشنا میشوند ماندگار میکند. این خاصهای واقعی همانهایی هستند که ازبین هزاران آدمی که دنبال جلب توجههای لحظهای به این سو آن سو میدوند بلند میشوند و یک کار منحصربهفرد درست و حسابی میکنند . همانهایی که قدرت دارند مسیر زندگیهای زیادی را عوض کنند . خاصاند چون سعی کردند روح بزرگتر و نگاه عمیقتری به همه چیز داشته باشند و باور داشتند که در دنیایی که همه میخواهند خاص باشند خاص ترین حالت این است که خودت باشی!
ممنون که مردم رو اگاه میکنید